متن های فاز بالا،سنگین و کوبنده دی 91
خدایا یادته..
دستشوگرفتم آوردم پیشت
گفتم من فقط اینو میخوام
گفتی این کمه بهتراز اینو برات گذاشتم کنار..
پاموکوبیدم زمین وگفتم:همینو میخوام
گفتی:آخه نمیشه!قول اینو ب یکی دیگه دادم!
یادته خدا!!
حالاراحت شدی..رفت!
همینو میخواستی،می خواستی شکستنمو ببینی..
تاکی میخوای بخاطر بقیه از آرزوهام بگذری؟!
^
^
^
مغرورباش،دورازدست رس باش،مبهم باش،سرسنگین باش،خاکی که باشی آسفالتت میکنند وازرویت ردمی شوند….
^
^
^
دیگرصاف راه نمی روم
مهم نیست بگویند:سالم نیست!
مهم این است که..
تومیدانی غم نبودنت
کمرم را خم کرد..
^
^
^
ن همه دروغ میگویند
تونرفتی
توهنوز بامنی وبرای من میخندی
همه دروغ میگویند ک تورفتی
همین چند ثانیه پیش برایم چای آوردی..
نگاهم کردی وسرت را روی شانه ام گذاشتی
توتاابد بامنی..تومیدانی ک بی تو
ن حتی نمیتوانم یک لحظه ب نبودنت فکر کنم
تو ب من قول دادی ک هیچ وقت تنهایم نگذاری
میدانم ک بی وفانیستی تو هرگز نخواهی رفت..
همه دروغ می گویند ک رفتی
توهرلحظه بامنی…
^
^
^
یه آهنگایی
یه خیابونایی
یه لباسایی
یه حرفای خاصی
یه خوراکیایی
یه عطرایی
یه جاهایی
شایدهیچی نباشن
امایه وقتایی
خیلی عذاب آورن
واسه یه آدمایی…
^
^
^
شبی ازشبها،به دورازچشم آدمها،نشستیم مدتی تنها،به روی ماسه های ساحل دریا،به آن امیدکه تاچندی نگارمن شودپیدا،ولی ای کاش میمردم نمیدیدم،نگارم بارقیبم رادرآن قلب شقایقها… «جوجو»
^
^
^
دلم میخواست الان کنارم بودی ولی…
آهای غریبه،مبادا که عزیز دلمو برنجونی..سپردمش به دست تو..نیلوفر
^
^
^
بعضی وقتا هست که به اس ام اس زدن اعتیادنداری؛به اونی که هی بهش اس ام اس میدی عادت کردی…
^
^
^
مادرمثل مدادیست که هر روزتراشیده شدن و کوچک شدنش را می بینیم وحس میکنیم تا وقتی که تموم بشه , و پدر مثل خودکاریست که هر چقدر هم که باهاش بنویسیم تغییری در ظاهرش احساس نمی کنیم , چون از درون خالی میشه , فقط یه روز باخبر میشیم که دیگه نمی نویسه”
خدا همه پدر مادرها را سلامت نگه داره
^
^
^
بعضیها دستشان رو میشود
اما..
رویشان کم نمیشود!
^
^
^
بچه هامیدونین آخرین اسی ک دادچی بود؟اینه:(خودم میزنگمت از خط جدیدم به این خط نه اس بده ن زنگ)ومن مدت هاست ک منتظرشم..
^
^
^
آدم های این سرزمین سردند
نگاه هایشان..
حرفهایشان..
همه بوی سردی میدهد.
عشق دراین سرزمین بی معناست،فقط محبتشان این است ک برای زخمهایت نمکدان می آورند همین..
^
^
^
پاهایم را که درون آب میزنم،ماهی ها جمع میشوند…شاید این ها هم فهمیده اند…عمریست “طعمه روزگار” بوده ام!!
^
^
^
بعدمرگم می نویسم قاتل تویی..¤دیوانه ی عشقت منم عاقل تویی..¤جان دربدن دارم ولی قلبم تویی..¤تازنده ام خواهی نخواهی عشقم تویی..
^
^
^
چه صحنه ی جالبی بود
وقتی حرف از صداقت شد،صداقطع شد
^
^
^
سرخوشانه میخندم شوخی میکنم وتو نمیدانی چقدرسخت است احساس خفگی کردن پشت این نقاب لعنتی
^
^
^
گل یا پوچ؟
دستت را باز نکن…
حسم را تباه نکن…
بگذار فقط تصورکنم
^
^
^
“رابطه ها”زمانی زیبا میشودکه برای”یادکردن”هیچ دلیلی به جز”دلتنگی”نباشد
^
^
^
نمیدانم دردم چیست؟یاازتنهایست،یابودن کسی ک دوستش دارم وقلبش درگروی دیگریست…
^
^
^
امروز خاطراتت راسوزاندم اما بوی خوش هیزمش بیقرارم کرد؛ اتفاق تازه ای نیست دوباره دلتنگت شدم …
^
^
^
یه سوال دارم کوه چون تنها بود سنگ شدیا سنگ بود تنهاشد؟ من که نه کوهم نه سنگ پس چرا تنهایم؟
^
^
^
پرسیدند دوستش داری؟ گفتم دنیای من است.پرسیدند دوستت دارد؟ گفتم تنها سوال من است.
^
^
^
خدایا…
خط و نشان دوزخت را برایم نکش…
جهنم تر از دنیایت سراغ ندارم…