برگرد اگه دستای زینب و بسته نمی خوای
برگرد اگه پای رقیه رو خسته نمی خوای
برگرد اگه دخترت طاقت سیلی نداره
برگرد اگه می خوای چشمای زهرا نباره
برگرد آخه رباب هزارتا آرزو داره
برگرد آخه بعیده اینجا بارون بباره
برگرد نذار بشکنه اینجا غروره عباس
برگرد آخه دل نگرونه حضرت زهرا
برگرد که نبینه رو نیزه سرت رو خواهر
برگرد اینا می کشنت ای غریب مادر
برگرد اگه می خوای جوونت زنده بمونه
برگرد اگه می خوای نبینی که غرق خونه
///
///
کوفه نیا که مردمش وفا ندارن
نامرد و بی مُروتن حیا ندارن
خدا می دونه که دروغه وعده هاشون
گلاتو له میکنن اینجا زیر پاشون
از پشت سر خنجر کشیدن پیشه شونه
نامردی کردن عادت همیشه شونه
از برق سیم و زر و سکه همه کورند
مردم شهر کوفه از خدا بدورند
مسلمت اینجا شده آوراه ی کوچه
حسین من رقیه رو نیاری کوفه
اگه با دخترت به سوی این دیاری
یادت باشه گوشواره هاشو در بیاری
غریب کشی تو شهرشون سابقه داره
خیلی برات حرف دارم از دارالاماره
اینجا با سر بریدن از تن خو گرفتن
با خون ریخته ناب حق وضو گرفتن
ممنونم از خدا نذاشت که نا امیدشم
آرزوم بود که واسه حسین شهید شم
حس میکنم تو کوفه کربلارو آقا
درد و غم و مصیبت و بلا رو آقا
نقشه کشیدن اینها واسه اصغر تو
براش بمیرم ارباً اربا اکبر تو
شمر روی سینه ات آقاجون تو میکشی آه
زینب اگه دق نکنه خوبه به والله
رقیه رو می برن اینها به اسارت
زینب میبینه به سرت میشه جسارت