دلنوشته هایی با موضوع خداوند مهر ماه 91

دلنوشته هایی با موضوع خداوند مهر ماه 91

به نام خدایی که دغدغه ی از دست دادنش را ندارم …
.
.
خدایا !
کسی غیر از تو با من نیست …
خیالت از زمین راحت ، که حتی روز روشن نیست …
کسی اینجا نمیبینه ، که دنیا زیر چشماته !
یه عمره یادمون رفته ، زمین دار مکافاته !
فراموشم شده گاهی ، که این پایین چه ها کردم !
که روزی باید از اینجا ، بازم پیش تو برگردم !
خدایا وقت برگشتن ، یه کم با من مدارا کن !
شنیدم گرمه آغوشت ، اگه میشه منم جا کن …
.
.
چه کسی می گوید جاذبه رو به زمین است ؟؟؟
من کسانی را دیدم که فارغ از هر کششی رفته اند تا بالا ، تا اوج …
آری ؛ جاذبه رو به خداست !!!
.
.
عمری گشتیم به دنبال دست خدا برای گرفتن …
غافل ار آنکه دست خدا ، دست همان بنده اش بود ؛ بنده ای که نیاز به دستگیری داشت !
.
.
برای دردهایم نشانه میگزارم تا یادم بماند کجا دست خدا را نگرفته ام !
.
.
فرق است بین با خدا و ناخدا !
اولی همیشه دل آرومه و دومی همیشه دل آشوب …
.
.
نگران فردایت نباش ، خدای دیروز و امروزت ، فردا هم هست !!!

.
.
یافته هایت را با باخته هایت مقایسه کن و بدان اگر خـــــــدا را یافته باشی ، هرچه باخته ای مهم نیست …
.
.
خدایا …
دلم مرهمی می خواهد از جنس خودت …
نزدیک … بی خطر … بخشنده … بی منت …
.
.
گاهی فکر میکنیم خدا فراموشمون کرده ، صدامون رو نمیشنوه … دیگه دوستمون نداره !
غافل از اینکه همین نفسی که همین لحظه میکشیم بزرگترین و محکمترین سند دنیاست برای اثبات اینکه خدا هنوزم دوستمون داره !!!
.
.
من چیزهای زیادی را در دست گرفتم و همه آنها را از دست دادم ، ولی هر آنچه را که در دستان خدا قرار دادم هنوز دارم …
.
.
به خدا گفت : خداوندا عزیزترین بندگانت چه کسانی هستند ؟
خداوند فرمود : آنان که می توانند تلافی کنند … اما به خاطر من ، می بخشند !
.
.
به بزرگی آرزوت نیندیش !
به بزرگیه کسی بیندیش که میتونه آرزوتو بر آورده کنه … !
پس بزرگ آرزو کن …
.
.
خدایا ببخش که از خود جدا میشوم …
و همیشه با منی و من ، گاهی بی خدا می شوم !
.
.
پدرم می گوید : کتاب
مادرم می گوید : دعا
و من خوب می دانم که زیباترین تعریف خدا را فقط می توان از زبان گل ها شنید …
(حسین پناهی)
.
.
خدایا منو ببخش اگر همیشه به فکر رضای همه ی هیچ ها هستم ؛ ولی به فکر رضای تو که همه هستی ، نیستم …
.
.
از من تا خدا راهی نیست …
فاصله ایست به درازای مـــــن تا مـــــن !!!
و در این هیاهوِی غریب ، من این من را نمیابم …
.
.
انتهای دریا را برکه ها نمی فهمند ؛ پس ببخش گر گاهی گم میکنم نشانیت را …
.
.
مشکل از آنجا شروع شد که قبل از انجام هر کاری به جای آنکه بگوییم : “خدا چی میگه ؟”
گفتیم : “مردم چی میگن ؟”
.
.
به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد …
ولی آموختم که ناله ام سکوت باشد
گریه ام لبخند
و تنها همدمم ، خدا …
.
.
خداوندا :
این یکی دعا نیست ،
یه خواهشه ،
یه التماسه ؛
مهربانی را به قلب ما بازگردان …
.
.
پر از توام ، به تهیدستی ام نگاه نکن !
مگو که هیچ نداری …
ببین تو را دارم !؟!
.
.
فهمیده ام که برای ثابت قدم ماندن در زندگی ، باید فقط با “دو نفر” تکلیفت را روشن کنی :
با خدا و با خودت …
.
.
در دعا کردن از خداوند باید مانند مثل کودکی باشی که شب را به راحتی می خوابد ، چون اطمینان دارد که صبح ، چیزی را که از پدرش خواسته آماده است …
.
.
الهی چه بی حساب و بی صدا میبخشی و ما چه حسابگرانه تسبیح ذکرمان را فریاد میکنیم و میشماریم …
.
.
نام تو دعای مستجاب باران ، هر بار که تو را خوانده ام ، باریده ام …
.
.
بیخودی پرسه زدیم ،صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم ، سهممان کم نشود
ما خدا را با خود ، سر دعوا بردیم
و قسم ها خوردیم
ما به هم بد کردیم ،ما به هم بد گفتیم
ما حقیقتها را ، زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم ، که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای ، حرفی از عشق زدیم
از شما میپرسم ، ما که را گول زدیم ؟